جدول جو
جدول جو

معنی کمین آوریدن - جستجوی لغت در جدول جو

کمین آوریدن(وَ کَ دَ)
کمین آوردن. کمین کردن. و رجوع به کمین آوردن و کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ تَ)
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
کنون گاه رزم است کین آورید
به ترکان سرکش کمین آورید.
فردوسی.
کمین بر گذرگاه زنگ آورند
تنی چند زنگی بچنگ آورند.
نظامی
ورجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال. (ناظم الاطباء). جنگیدن. نبرد کردن. رزم آزمودن:
دل کینه ورشان به دین آورم
سزاوارتر زآنکه کین آورم.
فردوسی.
اگر پیل با پشّه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
(از العراضه).
، انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمین آوردن
تصویر کمین آوردن
کمین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین آوردن
تصویر کین آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار